برگشت از سفر

حالا ميفهمم كه آدم يعني عادت …
يك هفته ميشد كه تهران بودم ، هرچند كه تهران براي من از سال ٨٧ به بعد معناي دويدن و كار و عدم آرامش
اما بهرحال زادگاهمه و شهري كه عشق رو در خيابونهاش تجربه كردم و با همه دردسرهاش هم دوستش دارم و هم ازش متنفرم
اين درسته كه پايتخت در ظاهر به شخص و يا قوم خاصي تعلق نداره ! اما اين يه واقعيت محضه كه فرهنگ اين شهر مختص به خودشه و اونقدر قوي كه ميتونه هر قوميتي رو تحت تاثير خودش قرار بده.
اثبات پاراگراف بالا هم اينه كه تقريبا درصد بالايي از ساكنين تهران حاضر به زندگي در جاي ديگه ايي از ايران نيستند !
كلا موافق برچسب تفكيكي تهراني و شهرستاني نيستم اما سكونت در تهران مستلزم رعايت حداقلي يك سري ضوابط و قوانين هست كه زندگي رو در كنار امكانات و صد البته دردسرهاش شيرين ميكنه !
و عادت كردن به هر چيزي اعتياد مياره و ترك عادت موجب مرض !
حالا كه از تهران برگشتم ، معاني كلماتي مثه عادت ، تعلق ، ادب ، احترام و ..، بهتر درك ميكنم.

7 دیدگاه برای «برگشت از سفر»

  1. درمورد عادت هم باهات موافقم آدما خیلی زود عادت میکنن ولی ترک عدت خیلی سخت تره

    البته خوبه یک زمانی عادت ها رو بزاریم کنار و چیزای جدید رو هم تجربه کنیم

    مرسی برای آپ

  2. منم از تهران خوشم نمیاد ولی از قدیم گفتن گذر پوست به دباغ خونه میافته!
    به قول شاعر: تهران من از تو هیچ نمیخوام، جز تکه پاره های گریبانم!

  3. آره ديگه قربونت تند تند آپ کن پست کوتاه هم قبول نيس… از خودت بيشتر بگو لطفا.. من هنوزم منتظر ادامه فالشم!!!
    بهبد
    قربونت فالش كه ديگه تمومه يعني تمومش كردن
    توضيح هم خواستي در خدمتم
    چشم

بیان دیدگاه